آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

دخترم آیاتای

مکالماتمون..

سلام ماه گونه م. یه کم صحبتهای مختلفت یادمه گفتم بنویسم بخونیم.. یاد گرفتی یهو میزنی تو پیشونیت و دستتو تو هوا می چرخونی و میگی ااااا فلان چیز شد.. بابایی: آیاتای مامانی داره میره مأمریت تهران. شما: نه ه ه ه مأموریت مال باباهاس مامانا باید اینجا باشن اومدم جاروبرقی بکشم، مبل رو کشیدم کنار دیدم زیرش یه عالمه پوست پسته ریخته، میدونستم به هرحال امین این کار رو نکرده، صدات زدم تا اومدی میگی: ببخشیــــد دیگه این کار رو نمی کنم. بعد از ظهر من رفته بودم دکتر، بابایی هم برای اینکه شما دختر خوبی بودی بهت پفک داده بود. گویا موقع خوردن کمی ریخته روی مبل، گفتی: مامانی میاد اینا رو جمع میکنه، من میرم بخوابم. دو دقیقه بعد بابا...
18 ارديبهشت 1393

اخیراً...

سلام دختر خوبم امیدوارم وقتی بزرگ شدی و داری این مطلب رو میخونی اوضاع زندگیت وفق مراد باشه، و هنوز ما در کنارت باشیم. ماه گونه، بابایی و من خیلی دوستت داریم و از داشتنت با تمام سلولهامون داریم خدا رو شکر میکنیم و قدردانی.. سعی می کنیم در کنار اداره زندگی، وقت و توجه خاصی به شما داشته باشیم و همیشه لبت رو خندون ببینیم. بازم من کار پزشکی داشتم و دو روز شما رو با بابایی تنها گذاشتم، ازینکه اینقدر درک و شعورت بالاست و شرایط رو می پذیری خیلی خیالم راحته و یادم به این اخلاق و روحیاتت که میفته یه نفس عمیق می کشم و خدا رو شکر میکنم که در کنار خیلی نداشته های عاطفی از جمله پدر و مادر.. عوضش خدا یه فرشته در کنار...
17 ارديبهشت 1393
1